to find oneself

to fa͡ind wʌnsɛlf


فارسی

1 عمومی:: نیازمندیهای‌ خودرافراهم‌ كردن‌، بودن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code